این روزای سخت
زنگ زدم با 148 درد دل کنم ولی همچین حرف زدم که خودم خودم رو مقصر کردم از دلم نیومد راجع به همسری زیاد بد بگم البته بد و خوب نداره باید صادقانه میگفتم تا کمکم میکرد ولی نمیدونم چرا چیزایی رو که لازم بود رو یادم رفت و نگفتم خیلی بدقلق شدم میدونم اما نمیدونم چاره کارم چیه هر چی فکر میکنم دردم چیه نمیفهمم زیاد بهونه میگیرم حس خستگی امونم رو بریده دلم یه تغییر میخواد یه حس خوب یه چیز تازه یه مسافرت نمیدونم یه چیزی که حالم رو خوب کنه خدایا کمکم کن . میخوام عوض شم . همه چیزم همه کسم همه دل خوشیم نیکیه ...
نویسنده :
آرزو
15:04